×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

پروازبه آرزوها

عشقی که دسترسی بدان نیست ولی خاطرش زیباست

× جامانده چیزی ، جایی که دیگرهیچ چیز ، هیچ گاه جایش را پرنخواهد کرد.... )حسین پناهی(
×

آدرس وبلاگ من

parvaz.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/hamid.7

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

وقتی که قلب‌هایمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود،


وقتی که قلب‌هایمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود،
وقتی نمیتوانیم‌
اشک هایمان ‌را پشت‌ پلك‌هایمان‌ مخفی كنیم‌
و
بغض هایمان ‌پشت‌ سر هم‌ میشكند ...



وقتی احساس‌ میكنیم
بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است
و رنج‌ها بیشتر از
صبرمان...


وقتی امیدها ته‌ میكشد
و
انتظارها به‌ سر نمیرسد ...


وقتی طاقتمان تمام‌ میشود
و تحمل مان‌ هیچ ...



آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مطمئنیم‌ به‌
تو احتیاج‌ داریم
و مطمئنیم‌ كه‌
تو
فقط‌ تویی كه‌ كمكمان‌ میكنی ...


آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را صدا میكنیم
و
تو را میخوانیم ...



آن‌ وقت‌ است‌ كه‌
تو را آه‌ میكشیم
تو را
گریه ‌میكنیم ...
و تو را
نفس میكشیم ...


وقتی تو جواب ‌میدهی،
دانه ‌دانه‌
اشکهایمان ‌را پاك‌ میكنی ...
و یكی یكی غصه‌ها را از
دلمان ‌برمیداری ...



گره‌ تك‌تك‌ بغض‌هایمان‌ را
باز میكنی
و
دل شكسته‌مان‌ را بند میزنی ...


سنگینی ها را برمیداری
و جایش‌
سبکی میگذاری و راحتی ...


بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لب‌هایمان،
لبخند...



خواب‌هایمان‌ را تعبیر میكنی،
و دعاهایمان‌ را
مستجاب...



آرزوهایمان‌ را
برآورده می کنی ؛

قهرها را
آشتی میدهی

و سخت‌ها را
آسان

تلخ‌ها را
شیرین میكنی

و دردها را
درمان



ناامیدی ها، همه
امید میشوند

و سیاهی‌ها
سفیدسفید...

---------------------------------------------------------------------------------------------

باز کن پنجره ها را، که نسیم

روز میلاد اقاقی ها را

جشن می گیرد،

بیست
web counter

و بهار،

روی هر شاخه، کنار هر برگ،

شمع روشن کرده است.

بیست

همه ی چلچله ها برگشتند،

و طراوت را فریاد زدند.

کوچه یکپارچه آواز شده است،

بیست

و درخت گیلاس،

هدیه ی جشن اقاقی ها را،

گل به دامن کرده است.

بیست

باز کن پنجره ها را ای دوست!

هیچ یادت هست،

که زمین را عطشی وحشی سوخت؟

برگ ها پژمردند؟

تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

بیست

هیچ یادت هست،

توی تاریکی شب های بلند،

سیلی سرما با خاک چه کرد؟

بیست

با سر و سینه ی گل های سپید،

نیمه شب، باد غضبناک چه کرد؟

هیچ یادت هست؟

بیست

حالیا معجزه ی باران را باور کن!

و سخاوت را در چشم چمن زار ببین!

و محبت را در روح نسیم،

بیست

که در این کوچه ی تنگ،

با همین دست تهی،

روز میلاد اقاقی ها را

جشن می گیرد.

بیست

خاک، جان یافته است.

بیست

تو چرا سنگ شدی؟

بیست

تو چرا این همه دلتنگ شدی؟

بیست

باز کن پنجره ها را ?

و بهاران را باور کن!

بیست

باز کن پنجره ها را ?

و بهاران را باور کن!

- فریدون مشیری -

شنبه 17 فروردین 1392 - 5:23:51 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


سخنان ماندگار



مهربان


داستان ماشین حمل زباله


مزاج وطبع شما چیست! مزاج شناسی


بزرگترین دشمن شما کیست ؟


موضوع انشا : ازدواج راتوصیف کنید


همراهی احساس باتصویر


10 اصل طـــلایی گــاندی که شـــما و دنیـــایتان را متحول کــند


هر اتفاقي كه براي ما مي افتد به نفع ماست


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

379205 بازدید

158 بازدید امروز

118 بازدید دیروز

681 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements